سیگار پیچ

در این مقاله می خوانید :

سیگار پیچ

جعبه توتون را باز می کنم . توتون را با دقت در شیار پارچه ای میریزم و فیلتری تهش می گذارم . کاغذ را بر می دارم و بازبان خیس می کنم . یاد نرمه گوش تو می افتم و سرم داغ می شود . کاغذ را آرام می گذارم پشت توتون و در جعبه را می بندم.سیگار می


پرد بیرون با همان فندکی که تو برایم گرفته ای روشنش می کنم . پک اول می سوزد و می رود پایین نرم و محکممثل بادهای گرم قشم در بیابانهایی که هیچ زندگی ای را در خودش تجربه نکرده است مثل ذهن این روزهای من خشک و گرمو بیجان .
دود را بیرون می دهم و زل می زنم به بازی دود در هوا که مثل زنی نا ارام در رختخواب به خودش می پیچد و به نیستی میرود . می شود جزیی از هوا استحاله مرگ در زندگی.هوم چه کلمات احمقانه ای در ذهنم صف می کشند چه فایده از این همهکلمه که جمله می شوند و خط می شوند و کتاب شدند و رفتند توی ذهنی الکن که امروز روزش را به گند کشیده است.

پس این تیغ اکام کجاست که همه این کلمات را از ذهنم بکند و بریزد دور ذهنم خالی شود سره شود و بعد خودم بنشینم و چندکلمه ناقابل را درش جا بدهم .شاشیدم به هر چه کتاب و دانستن خوش به حال همین شاگرد ساندویچی سر کوچه که هر وقتمی بینیش مثل خر دارد به همه لبخند می زند و در موبایلش کلیپ س ک سی نگاه می کند .شرط می بندم یک خط نه کتابخوانده نه درسی و نه سوادی دارد . اما خوش است خوشی از سر و پایش می پاشد روی اعصاب ادم بس که ارام است ،دیوث.

بیشتر بخوانید:  سلاح گرمی به نام سیگار

سیگار به تهش رسیده حواسم نبوده و بیشترش بیخود و بی جهت از هوا کام می گرفته است . بدون ترس از مرگ و سرطان ریه و به فنا رفتن ششهایم سیگاری دیگر می پیچم.

چه ترسی، وقتی زمانه نسخه ام را این چنین تخمی پیچیده است .

سیگار پیچ

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین دیدگاه‌ها