این مطلب، صرفاً داستانی درباره سیگار برگ یا شصتمین سالگرد یک فروشگاه تنباکوی ممتاز نیست. اینها قطعاً بخشهایی از ماجرا هستند، اما جشن ۶۰ سالگی «جورجتاون تنباکو»، عمدتاً، اگر نگوییم کاملاً، درباره مردی است که پشت ویترین نمادین آن ایستاده است.
دیوید برکبیل در طول مصاحبه ما میگوید: «شک دارم که این داستان جالبی باشد، اما بگذارید امتحان کنیم.» این جمله شاید فروتنی بیش از حد به نظر برسد، اما به خوبی ذات دیوید را، هم به عنوان یک تاجر و هم به عنوان یک انسان، به تصویر میکشد: متواضع و تا مغز استخوان اصیل.
وقتی در صنعت سیگار از «فیلر» (Filler) صحبت میکنیم، منظورمان جوهر درونی، طعمهای کلیدی و ظرایفی است که زیر لفافی براق پنهان شده و موفقیت یا شکست یک سیگار را رقم میزند. همین توصیف را میتوان برای یک انسان نیز به کار برد و این دقیقاً همانجایی است که دیوید، یک مسیر حرفهای شش دههای را تعریف کرده است.
ترزا وسلینگ، که در دهه ۱۹۹۰ برای دیوید کار میکرد و در سال ۲۰۱۴ مجدداً به جورجتاون تنباکو بازگشت، میگوید: «میدانید، خندهدار است. داستانهای زیادی درباره مهربانی او با کارمندان، با من و با تولیدکنندگان مختلف در طول سالها وجود دارد که میتوانم برایتان تعریف کنم، اما نمیتوانم آنها را بگویم، زیرا خودش این کار را درست نمیداند. او بسیار فداکار و بخشنده است و این، بخش بزرگی از شهرتی است که در این صنعت به دست آورده. شما میتوانید با هر کسی، چه مشتری، چه خردهفروش و چه تولیدکننده، صحبت کنید و فقط نام “دیوید برکبیل” را به زبان بیاورید؛ همه آنها لبخند خواهند زد.»

از فروش اردک تا امپراتوری تنباکو: ریشههای یک کارآفرین
مسیر حرفهای دیوید در تجارت تنباکوی ممتاز در ۱۵ مارس ۱۹۶۴ آغاز شد؛ زمانی که فروشگاه «جورجتاون تنباکو و پایپ» در فضایی کوچک در خیابان ویسکانسین واشنگتن دیسی افتتاح شد.
در ۲۴ سالگی و با دانشی اندک از تنباکو (او در نیروی دریایی پیپ میکشید و گاهی با دوستانش سیگار شریک میشد)، شاید گفتن اینکه این کار یک «ریسک» بود، کمی دستکم گرفتن ماجرا باشد. اما برای درک آن، باید به ذهن یک کارآفرین ذاتی نفوذ کرد. دیوید در هفت سالگی به بچههای محله اردک میفروخت. مدتی بعد، به فروشگاه سر کوچه میرفت، آبنبات میخرید و آنها را به دوستانش میفروخت. وقتی پدرش پرسید که آبنباتها را به چه قیمتی میفروشد، دیوید پاسخ داد: «همان قیمتی که خریدهام.» این لحظهای آموزنده برای پدر و اولین درس حاشیه سود برای پسر بود.
به عبارت دیگر، دیوید کسی بود که همیشه یک نیاز را تشخیص میداد و راهی برای برطرف کردن آن پیدا میکرد. او نسبت به چالشها سادهلوح نبود («خیلیها میگفتند من دیوانهام»)؛ او فقط میدانست اگر زمان و تلاش خود را صرف کاری کند، ارزش امتحان کردن را دارد. او معتقد بود، و هنوز هم معتقد است، که سیگار و پیپ قدرتی بینظیر برای خلق لحظات بهیادماندنی و پیوند دادن انسانها به روشهایی ماندگار دارند.
فلسفه موفقیت: روابط انسانی، ستون اصلی کسبوکار
در واقع، طرح تجاری او عمدتاً بر قدرت روابط استوار بود. دیوید میگوید: «در آن سالهای ابتدایی، درسهای بسیاری از مشتریانم و چند توزیعکننده سخاوتمند که به من یک سال برای پرداخت موجودیام فرصت دادند، آموختم. من هرگز فروشنده خوبی نبودهام، اما مردم را دوست دارم و فکر میکنم آنها هم مرا دوست دارند. سعی میکنم فردی قابل اعتماد باشم. حرف من، قول من است. صادق بودن با مردم، سخت کار کردن و اهمیت دادن؛ اینها کلیدهای موفقیت هستند. من از معاشرت با مردم لذت میبرم و اگر در پایان گفتگوی ما چیزی بخرند، چه بهتر.»
پل گارمیریَن، بنیانگذار سیگارهای PG، نمونهای بارز از بزرگواری دیوید است. آنها از دهه ۱۹۶۰ با هم دوست بودند و این دیوید بود که پس از ۱۵ سال فعالیت پل در تدریس و املاک، او را تشویق کرد تا در سال ۱۹۹۰ کتاب «راهنمای گورمه سیگارها» را تحقیق و تألیف کند. پس از انتشار کتاب، دیوید از پل دعوت کرد تا در نمایشگاه PCA (که آن زمان RTDA نام داشت) سخنرانی و کتابش را تبلیغ کند. پیش از آن نمایشگاه که اتفاقاً همان سال در واشنگتن دیسی برگزار میشد، دیوید ویترین فروشگاهش را تنها با کتاب پل تزئین ک

رد تا تمام خردهفروشانی که برای نمایشگاه به شهر میآمدند، آن را ببینند. چاپ اول «راهنمای گورمه سیگارها» در سه روز به فروش رفت.
پل میگوید: «بگذارید اینطور بگویم که دیوید تعریف و تمجید را دوست ندارد، اما او شایسته بالاترین تقدیر برای کمکهایش به صنعت سیگار است. شخصاً، حمایتی که از او دریافت کردم بیاندازه بود. دیوید فردی بسیار منصف، ملاحظهکار و قاطع است و به همه فرصت میدهد. به عبارت دیگر، اگر کسی با یک برند جدید نزد او بیاید، به آن فرصت میدهد. نمیخواهم بگویم جورجتاون تنباکو یک زمین آزمایش برای سیگارهاست، اما هر زمان که محصول جدیدی عرضه میشود، فروشگاه او مانند یک آزمایشگاه عمل میکند.»
یک حامی و یک آزمایشگاه: تأثیر دیوید برکبیل بر صنعت سیگار
این «آزمایشگاه» تأثیر شگرفی بر کل صنعت داشته است. ترزا اولین نمایشگاه تجاری خود را به یاد میآورد که در آنجا متوجه نفوذ دیوید بر دنیای تنباکوی ممتاز شد. «اولین نمایشگاه تجاری من سال ۹۸ در نشویل بود. آن زمان ما با تیمی ۱۲ نفره به نمایشگاه میرفتیم و من از اینکه دیوید از من خواسته بود همراهشان بروم، هیجانزده بودم. وقتی فروشندگان، نام “جورجتاون تنباکو” را روی کارت شناسایی من میدیدند، عملاً تلاش میکردند مرا به سمت غرفه خود بکشانند، زیرا میدانستند اگر بتوانند محصول خود را به جورجتاون تنباکو وارد کنند، سایر خردهفروشان نیز به عرضه آن علاقهمند خواهند شد. به همین خاطر من کارتم را برعکس کردم!»
او ادامه میدهد: «سپس به دیوید نگاه کردم و دیدم که از غرفهای به غرفه دیگر میرود. او به جای اینکه فقط به محصولات و کالاهایی که میفروشند توجه کند، با خودشان صحبت میکند. رویکرد او آن زمان، و هنوز هم، این است که اگر با کسی ملاقات کند که از او خوشش بیاید و فکر کند میتواند به نوعی به او کمک کند، این کار را انجام خواهد داد.»
رهبری در روزهای تاریک: مبارزه برای آینده صنعت
نفوذ دیوید در طول سالها از دایره دوستان، تولیدکنندگان سیگار و مشتریان فراتر رفته است. او چالشهای قریبالوقوعی را که صنعت از سوی گروههای ضدتنباکو و مقررات سنگین با آن روبرو میشد، پیشبینی و درک کرد. در اواخر دهه ۹۰ به هیئت مدیره RTDA پیوست و در سال ۲۰۰۶ رئیس آن شد. او بلافاصله دریافت که این سازمان برای حمایت مؤثر از تنباکوی ممتاز، نیازمند یک تجدید ساختار اساسی است. RTDA از زمان تأسیس، عمدتاً یک سازمان نمایشگاهی بود که توسط یک مدیر اجرایی اداره میشد و هیئت مدیره، نظارت یا اختیارات چندانی نداشت.
دیوید توضیح میدهد: «من میخواستم این یک سازمان واقعی باشد که توسط هیئت مدیره اداره شود، نه یک نفر. این تغییری بود که ما تحت رهبری من ایجاد کردیم. کمی آشفتگی به وجود آمد، اما این کاری بود که باید انجام میشد و من، البته با کمک دیگران، آن را انجام دادم. من همچنین نام سازمان را دوست نداشتم، زیرا کلمات “فروشنده” و “تنباکو” در آن بود. فکر کردم باید خودمان را از تنباکو جدا کنیم و به همین دلیل IPCPR را پیشنهاد دادم و آن را تصویب کردم. البته، مخفف خندهداری بود، اما به نامی نیاز داشتیم که کلمات سیگاربرگ و پیپ در آن باشد. دوران بسیار سختی بود، زیرا همزمان با طرح ایالتی مراقبتهای بهداشتی کودکان (SCHIP) که با افزایش ۱۰,۰۰۰ درصدی مالیات همراه بود، مبارزه میکردیم. اما در آن روزها، نبردهای زیادی وجود داشت.»
آن روزها، دوران تاریکی بود و بسیاری در صنعت نگران بودند که آیا کسبوکارشان از این طوفان جان سالم به در خواهد برد یا نه. جف بوریسیویچ از «کرونا سیگارز» که در کنار دیوید برای حمایت از صنعت تلاش میکرد، میگوید: «دیوید به عنوان رئیس سابق IPCPR، نقشی حیاتی در زمانی ایفا کرد که صنعت سیگاربرگ تقریباً توسط مالیات SCHIP که دموکراتها از آن حمایت میکردند، در آستانه ورشکستگی قرار گرفته بود. او به ما اجازه داد از دفترش به عنوان ستاد عملیاتی در واشنگتن دیسی استفاده کنیم، در حالی که ما لابی میکردیم و هر کاری که از دستمان برمیآمد برای جلوگیری از آن مالیات سنگین انجام میدادیم. در آن زمان، مقر IPCPR در کلمبوس، جورجیا بود، بنابراین سخاوت دیوید کمک بسیار بزرگی بود.»
میراثی زنده: جورجتاون تنباکو، مقصدی برای تمام سلیقهها
دیوید هرگز فرصتی را برای الهام گرفتن از دست نمیدهد. برای تجلیل از تلاشهای خود و سازمان در ایجاد بازوی حمایتی PCA، در سال ۲۰۰۹، دیوید و والتر گورسکی، معاونش، به کارخانه راکی پاتل در دانلی، هندوراس سفر کردند تا برند خانگی سیگارهای «کاکوس» (Cacus) جورجتاون تنباکو را خلق کنند. این ترکیب به گونهای طراحی شده بود که طعم برگ لفاف سوماترای اکوادوری، که مورد علاقه دیوید است، را برجسته کند. کاکوس در چهار اندازه (چرچیل، تورو، روبوستو و کرونا) عرضه میشود و با بدنه و غنای متوسط خود، برای تمام سلیقهها جذاب است. این سیگار از زمان عرضه، فروش ثابتی در فروشگاه داشته است.
جورجتاون تنباکو در واقع مقصدی برای هر علاقهمند به سیگار است و همانطور که از موقعیت آن میتوان انتظار داشت، مشتریانش به اندازه ماسکهای ونیزی («ما دومین فروشنده بزرگ ماسکهای ونیزی پس از سیرک دو سولِی هستیم») و دکمههای سرآستین قدیمی که در فروشگاه عرضه میشوند، متنوع و منحصربهفرد هستند. دیوید در طول دههها، فروشگاههای خود را به شش شعبه در سراسر منطقه گسترش داد، اما اکنون تنها فروشگاه اصلی و شاخص خود را در جورجتاون اداره میکند. او یکی از اولین فروشگاههای فیزیکی بود که تجارت کاتالوگ و سفارش پستی را راهاندازی کرد، یکی از خردهفروشان اصلی «داویدوف» در ایالات متحده بود و اکنون یک پلتفرم آنلاین رو به رشد دارد. او هرگز از نوآوری دست نکشیده و در ۸۵ سالگی، هیچ نشانهای از کند شدن در او دیده نمیشود. او هنوز شش روز هفته در فروشگاه کار میکند.
ترزا میگوید: «اینجا بهترین مکان روی زمین است. این را از صمیم قلب میگویم و به همین دلیل اینجا هستم. وقتی از در وارد میشوید، میدانید که با جای خاصی روبرو هستید و همکاران و مشتریان، قدر آن را میدانند. دیوید به ما این اختیار را میدهد که کار درست را انجام دهیم. برای او مهمتر از هر چیزی این است که مطمئن شود کارمندان و مشتریانش خوشحال و راضی هستند. جدی میگویم، نمیتوانم کسبوکار دیگری را تصور کنم که در آن، شما به یک مشتری برای خرید یک سیگار ۲.۵ دلاری کمک کنید و یک ساعت بعد، مشتری دیگری بدون پلک زدن ۱۰,۰۰۰ دلار خرج کند، و هر دوی آنها، صرفنظر از مبلغ خریدشان، تجربهای یکسان و عالی داشته باشند.»

شخصیت یک اسطوره: انصاف، احترام و دوستی بیپایان
خوشبختانه، دیوید تعادل میان کار و زندگی را به خوبی برقرار میکند. او همیشه برای یک دست تخته نرد با ترزا وقت دارد، از طبیعت در کنار همسر و معشوقه دوران دبیرستانش، سندی، لذت میبرد یا صرفاً با یک سیگار خوب و همراهی خوب، آرام میگیرد. اما مدیریت صحیح کسبوکارش هرگز از ذهنش دور نمیشود.
پل گارمیریَن میگوید: «من فکر میکنم نحوه برخورد او با مردم، نه فقط من، بلکه سایر برندها، مشتریان و هر کس دیگری، در بالاترین سطح استانداردهای اخلاقی قرار دارد. او منصف، دوستانه و قاطع است، اما اهل تحمل مزخرفات نیست. اگر با او درست رفتار کنید، او با شما درست رفتار خواهد کرد. اگر با احترام با او رفتار کنید، با احترام متقابل روبرو خواهید شد. اگر کسی بخواهد دوستی را برای خود انتخاب کند، فکر نمیکنم بتواند دوستی بهتر یا شریک تجاری بهتری از دوست من، دیوید، پیدا کند.»